-_- آبجییییی....نگآ خو...بستنیه جنسش بده...آب شد زود...
^_^ مطمعنی بستنیش بد بوده داداشی؟؟؟یا تو حواست پی کارتون بود یادت رفته بخوریش؟؟؟
-_- خب من فقط ده دقیقه خواستم تام و جری ببینمآآآ...این باید اینقد زود آب بشه؟؟؟از این به بعد جنس بهتر بخر اصلا...
^_^ بیا بریم درستش کنیم...در فریزر رو بآز کن....
..
..
-_- آبجییییییی....این که مثه همون اولش نشده...وانیل و کاکائوش قاطی شده...
^_^ تقصیر خودته!...تو اشتباه کردی که ولش کردی...اینم اینطوری شده...حالا یا باید تحمل کنی و اینو با همین شکل ناجورش بخوری تا بفهمی مزه اش تغییر نکرده...اصلش همون بستنیه...فقط باید بگذره تا بفهمی...یا اینکه میتونی بندازیش دور کلا...شاااااید بعدا یکی مثه همین بستنی!..پیدا کنی!...
+ تمام شروع های ماهم مثل یه بستنی میمونه...شروع کردن نگه داری از یک گل...شروع کردن به درس خوندن...شروع کردن پیاده روی های سر صبح...شروع کردن دوستی هامون...شروع کردن خاله و خواهر زاده ایمون...اگه بهشون بها ندیم یهو آب میشن...اون وقته که یا باید صبر کنیم و تحمل تا درست بشه...یا اینکه همونجا ولشون کنیم...
من،منم...من،تو،نیستم...من تو رو نمیفهمم امآ خودم رو میفهمم...من واستادم تا میتونم تحمل و صبر کنم...من با تو خیلی فرق ها دارم..یکی این که فقط تو خلوتم اشک میریزم چون یاد گرفتم نباید کوچیک شد!
+ بستنی زندگی هامون بسته باشه همیشه :)